تبلیغات متنی
آزمون علوم پایه دامپزشکی
ماسک سه لایه
خرید از چین
انجام پروژه متلب
حمل خرده بار به عراق
چت روم
ایمن بار
Bitmain antminer ks3
چاپ ساک دستی پلاستیکی
برتر سرویس
لوله بازکنی در کرج
عــشــقــمـــ¸¸.•*¨*• ¸¸.•*¨*• بی مــــادری•*¨*•.¸¸

عــشــقــمـــ¸¸.•*¨*• ¸¸.•*¨*• بی مــــادری•*¨*•.¸¸
 
ساخت وبلاگ
آخرين مطالب

بی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خا
نم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟

فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن... اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...
اونوقت قول می دم مشقامو تمییز بنویسم...
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین 
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد..




موضوعات مرتبط:

برچسب ها : ,
[ شنبه 23 آذر 1392 ] [ 6:55 ] [ آرام ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آمار و امکانات
تعداد آنلاین : 0
بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 13
هفته گذشته : 10
ماه گذشته : 58
سال گذشته : 2853
بازدید کل : 10771
تعداد پست ها : 316
تعداد نظرات : 0